نقش باران

... شاید تا هیچ وقت

یک روز ابری تا

تا از میان ابرها سرازیر شوم

باران سا

چکه چکه فرو افتم بر پهنه اقیانوس

و از من ، تنها

نقش موج کوچکی

بر خاطره ها بر جای ماند

شاید

زندگی شعر نیست

اما در شعرم

زندگی را

دوباره خواهم زیست

آنگاه

بر دور دست ترین یادواره ها

به یادت

نقشی ازباران خواهم زد

و زیبا ترین شعرم را

زمزمه خواهم کرد

نظرات 2 + ارسال نظر
فرهاد سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:04 ق.ظ http://miracle.blogsky.com

من نسیم را می‌فهمم ..من دستان خمیده‌ی درخت پیر را می‌فهمم...من ریشه‌های زیر خاک را می‌فهمم...یک جرعه تنهایی شاید تنها آرزوی من باشد..

بهار شنبه 29 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ق.ظ

انتظار سخته
یه خبر کار سختی نیست.............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد