تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه،
از آن پاک تری
تو بهاری
نه،
بهاران از توست.
من به چشمان خیال انگیزت معتادم،
ودر این راه تباه ،
عاقبت هستی خود را دادم.
من تو رابا خود تا خانه ی خود خواهم برد،
که در آن شوکت پیراستگی
چه صفایی دارد.
آری از سادگیش
چون تراویدن مهتاب به شب
مهر از آن می بارد.
می توانی تو بمن،
زندگانی بخشی،
یا بگیری از من،
آنچه را می بخشی
خیلی خوبه که شعرهای جالبی میذاری. فقط اسم شاعرش رو هم ذکر کن. تشکر