برای همیشه

 پله های کم و بیش هموار را

دانه دانه پشت سر می گذارم

و ای خوب من می خواهم تو را

به فراموشی اجبار بسپارم

ای خدا یعنی می توانم؟؟.......

چشمهای همیشه براقت

چشمهایم را نوازش می کرد

دستهای همیشه گرمت

دستهایم را پر از عشق می کرد

افسوس.. ای روزگار افسوس..

در حسرتم همیشه در آهم...

این دنیا چه می ارزد

پر از خشم و پر از فانوس

یکی خاموش و بی احساس

یکی خورشید و اقیانوس

یکی در سوز عشق است و

یکی در حال پرواز است

یکی در بند خار است و

یکی عریان عریان است

خدایا دوستت دارم تو را مانند عشاقت

به من عشق را آموز  منم عاشق عشاقت

ای زیبای سبزم..ای مرمر وجودم..ای کهکشان قدرت..ای مهربان قلبت..

ای عشق من شجاعت.. ای مستی نگاهت.......

.نالان و گریان و پریشان دل

می روم برای همیشه این بار با تمام حسرت عشق و مستی و صداقت

می روم این بار و دگر بر نخواهم گشت

می روم این بار و آرام بشی ای دشت

دشت من ای روشنایی دلم

بی تو دشتم زرد شد و آرام گشت

دگر کسی نمی شنود صدایم..دگر کسی نمیبیند چشمانم.. 

دگر کسی نمی کوکد سازم..آخ که چه ناجوانمردانه می سوزاند جگرم را این

جمله دگر کسی نمی کند یادم...............................

تو را دیدن و بوییدن و حس کردن چه زیبا بود..چه زیبا بود...

با در آغوش کشیدنت دنیا مال من میشد

ولی افسوس که این دنیا صاحب ناز دگر دارد

این نامه شعر نمی دانم که این چیست

ولی ای عشق اول و آخر

این رفتنش همیشگی است

منتظرت خواهم ماند که آغوش گرمت را در جای زیبای دگر احساس کنم

زیباست نترس جای خوبی خواهم رفت...

بازش میکنم گنگ است می دانم ...

مرگ همچو سرور یک آهنگ است......            ...حلالم کن...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد