اینجوری

گاهی وقتا برای اینکه بفهمی چقدر واسه طرف مقابلت ارزش داری کافی که اصلا هیچ کاری انجام ندی ....!!!! روش جالبی یه امتحان کنین.......

ترنم

همگی می دانیم که ترنم زیباست و من از سادگیم رو به باران گفتم : که بیا وقتی او می آمد ناگهان در دل من شوری شد زمین... این زمین چرکین است... نا خودآگاه از پنجره ی رو به حیاط داد کشیدم که نیا... نیا ...نیا وقتی آرام شدم از اشک چشمان درختان که زمین می افتاد فهمیدم که دگر دیر شده... و زمین بی تفاوت همه را میبلعید... همه را ... ...شهرام...

همچی آرام است...

همه چی آرام است٬ همه در فکر خفای غم خود می کوشند عشق گویا که پشیمان شده است که به دنیا آمد گفتنیها همه از روی هوس، عشق در کالبد سکس بدن گم شده است همگی می ترسند،مادر از سوی پدر، پدر از عالم غیب خواهرم از همسر و برادر که چه تنها شده از ترس زنش و تو از ترس خودت به زمین می چسبی، چه زمین گندی من از این جتذبه اش می ترسم پس منم می ترسم اما من از این ترس زمین آسمان می خواهم

سجده آخر

سحرگاهان دوباره لحضه آخر نمازم را قضا کردم

برای بودنت پیشم خدارا هم صدا کردم 

تو بی من رفتی و اینجا مرا تنها رها کردی

همان لحضه میان سجده آخر از این دنیا ودا کردم

که بعد رفتنت بودن برایم پوچ و بی معنیست

نمی خواهم زمین را پس زمانم هم فدا کردم

رفت

رفت شاید تا همین بالا تر سر آن کوچه بن بست قدیمی که هنوز

شاطر عباس و رسول توی آن نانوایی بعد ده یا سی سال نان تازه دارند

دو سه تا سنگک داغ بعد آن نانوایی کاسه ای پر ز حلیم بوغلمون و یه بسته ریحون

بعدِ یک دغ الباب توی آن سفره گلدار جهازی ننه با دو لیوانِ چای

رفت شاید تا همین بالاتر بعدِ پیچ اول سرِ کوی گلها

پسری با دو گله موی فشن با 206 زرد زدُ انداخت زمین همۀ خاطرۀ این هشتاد.

رفت شاید تا همین بالاتر یکمی بالاتر از این سقف زمین ......

خوب بقیشم شما بگین